اشعار حافظ
دوشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۳، ۰۳:۲۷ ب.ظ
اشعار حافظ
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است
اشعار حافظ
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقهای در ذکر یارب یارب است
اشعار حافظ
کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف
صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است
اشعار حافظ
شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست
تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است
اشعار حافظ
عکس خوی بر عارضش بین کآفتاب گرم رو
در هوای آن عرق تا هست هر روزش تب است
اشعار حافظ
من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است
اشعار حافظ
اندر آن ساعت که بر پشت صبا بندند زین
با سلیمان چون برانم من که مورم مرکب است
اشعار حافظ
آن که ناوک بر دل من زیر چشمی میزند
قوت جان حافظش در خنده زیر لب است
اشعار حافظ
آب حیوانش ز منقار بلاغت میچکد
زاغ کلک من به نام ایزد چه عالی مشرب است
اشعار حافظ
۹۳/۰۸/۰۵