شعر عاشقانه و با احساس
شعر عاشقانه و با احساس
تنهایی همین است ، تکرار نامنظم من بی تو
بی آنکه بدانی برای تو نفس می کشم
شعر عاشقانه و با احساس
ماه در روی کسی غیر تو دیدن ممنوع / ناز چشم کسی جز تو خریدن ممنوع
تابلویی بر سر دروازه ی قلبم زده ام / که ورود احدی جز تو اکیدا ممنوع
شعر عاشقانه و با احساس
تو که سرد می شوی
من از دهن می افتم
شعر عاشقانه و با احساس
دلم تنگ است اما هنوز تو در آن جا می شوی ، چقدر ابعاد بودنت عجیب است
شعر عاشقانه و با احساس
پیاز هم که خرد میکنی برایش اشک میریزی
از پیاز هم کمتر بودم ، مرا خرد کردی و خندیدی
شعر عاشقانه و با احساس
در خاطری که ” تویی ” دیگران فراموشند
بگذار در گوشت بگویم
“میخواهمت”
این خلاصه ی ، تمام حرفای عاشقانه دنیاست
شعر عاشقانه و با احساس
اندازه دوست داشتن مهم نیست ٬ کیفیتش مهمه
همیشه یک دونه دوست داشته باشیم ولی مـردونه
شعر عاشقانه و با احساس
سخت میترسیدم از اینکه
من از نژاد شیشه باشم و شکستنی
او از نژاد جاده باشد و رفتنی
آری روزها گذشت ، همان شد ، او رفت ، من شکستم
شعر عاشقانه و با احساس
من بهانه میگیرم و تو دهانم را
با یک “بــــــــوســــه” ببند
شعر عاشقانه و با احساس
ابرها به آسمان تکیه می کنند
درختان به زمین
و انسان ها به مهربانی هم
تقدیم به سرزمین مهربانی خودم
شعر عاشقانه و با احساس
به یک “هستم”
به یک “نترس”
به یک “نوازش”
به یک “آغوش”
به یک “دوستت دارم”
خلاصه بگویم به “تو”
نیازمندم
شعر عاشقانه و با احساس